_______________________________________________________________________________________________________www.drshahinsepanta.persianblog.com
13 بهمن ماه
، سال روز
جا ن سپاری :
فروزانندۀ
آتشِ مهر
میهن در
جشن سَده
اشاره:
دهم
بهمن ماه
روز
برگزاری
جشن ملی
سده است.
جشنی که در
این روزها
با توجه به
وضعیت
بحرانی
کشور ،
بسیار
مورد توجه
گروه هایی
ازجوانان
و
دوستداران
فرهنگ
ایرانی
قرار
گرفته است
و در
شهرهای
بزرگ به
برگزاری
آن هرچند
محدود همت
می گمارند.
به
گواهی
تاریخ
نگاران،
بزرگترین
و باشکوه
ترین جشن
سده ثبت
شده در
تاریخ
ایران به
ویژه پس از
اسلام به
فرمان
مردآویز (
به معنی
مرد پیکار
که معرب آن
مرداویج
است )
سردار
دلاور
ایرانی در
شهر کهن
سپاهان و
در کناره
های زیبای
زاینده
رود
برگزار شد.
اکنون
پس از گذشت
1100 سال از
برگزاری
این
رویداد ،
همزمان با
برگزاری
جشن ملی
سده ، یادی
خواهیم
کرد از
مردآویز و
با اندیشه
های ایران
خواهانه
و اصلاح
گرایانه
او بیشتر
آشنا می
شویم:
مردآویز
( مرداویج )
پسر « زیار
» در
آغاز از
پیروان «
شیرویه »
بود و
هنگام
لشکرکشی
اسفار به «
قهستان
» به
عنوان یکی
از بزرگان
سپاه « دیلم
» به خدمت
مشغول بود
. پس از آن
به خاطر
دلاوری
های
فراوان به
سپهسالاری
اردوی
اسفار
برگزیده
شد و سپاه
اسفار در
آن زمان
توانست به
یاری
مردآویز
در سال 274
خورشیدی
تپورستان (تبرستان)
را تسخیر
نماید.اما
مردآویز
پس از مدتی
از شیوه
جنگاوری
اسفار و
خشونت های
او سخت
ناخرسند
شد و راه
خود را از
او جدا کرد.
پس
در سال 227
خورشیدی
پس از
درگیری
هایی با
« ماکان
کاکی »
سرداردیلمی
، توانست
او را شکست
دهد و
تپورستان
را به
قلمرو خود
بیافزاید.
از این
زمان
پسران «
بویه »
ماهی
گیر که
بعدها
پایه
گذاران
دودمان «
بویه
زادگان »
یا « آل
بویه »
شدند به
خدمت
مردآویز
درآمدند و
به یاری او
در جنگ ها
شتافتند.
در
سال 277
خورشیدی
متصرفات
مردآویز
از یک سو با
سرزمین
های
سامانیان
و از سویی
دیگر با
سرزمین
های تحت
سلطه
خلیفه
عباسی
همجوار
بود. سران
دیلمی به
علت
دستمزد
فراوانی
که
مردآویز
به
سپاهیان
خود می
بخشید ، از
هر سوی گرد
او جمع
شدند و از
این روی
اعتبار و
شوکت او
روز به روز
افزایش می
یافت. در
همین سال
مردآویز
بر همدان
دست یافت
سپس
لشکرکشی
خلیفه
عباسی را
درهم
کوبید و
دامنه
قلمرو خود
را تا عراق
پیش برد. او
کمی پس از
آن در سال 278
خورشیدی
به سوی
سپاهان
روانه شد و
سپاهان را
از دست
دشمن آزاد
کرد و این
شهر را به
پایتختی
خود
برگزید .
مردآویز
به هنگام
ورود به
سپاهان
سپاهی را
نیز به
اهواز
گسیل کرد و
آن جا را
هم آزاد
کرد.
مرد
آویز این
سردار
شجاع و
میهن پرست
ایرانی بر
آن بود که
دوباره
شکوه و
بزرگی و
آزادگی و
آیین های
ایرانی را
زنده
نماید. او
از خلیفه
عباسی و
عمال عربش
سخت متنفر
بود و
پیوسته بر
آن بود تا
خاندان
خلفای عرب
را
براندازد
و آزادی را
به همه
سرزمین
های
ایرانی
هدیه کند.
مردآویز
همچون
برادرش
وشمگیر با
وجود
فشارهایی
که از هر سو
وارد می شد
به آیین
ایرانی
زرتشت
پایبند
مانده بود
و برآن بود
تا با شکست
دادن
خلفای عرب
شکوه و
عظمت
ایران را
دوباره
زنده کند .او
برآن بود
تا با فتح
میان
رودان (بین
النهرین) ،
مداین را
آباد و تاق
خسرو ( تاق
کسرا ) را
بازسازی و
نوسازی
کند. او در
اجرای این
نیت به «
عبداله
وهبان
»
که
حکومت
اهواز را
به او داده
بود نوشت :
«
ایوان
مداین و
تاق خسرو
را
بازسازی
کن و به
همان
صورتی که
در زمان
انوشه
روان خسرو
یکم بود ،
درآور »
مردآویز
در این
باره
پیوسته به
حاکم
اهواز
پیام می
فرستاد تا
هرچه زود
تر
بازسازی
تاق خسرو
را به
سرانجام
برساند تا
پس از فتح
بغداد و
براندازی
خلیفه ، در
آن کاخ
همچون
شاهان
ساسانی بر
تخت نشیند.
مردآویز
در راستای
زنده کردن
آیین
پادشاهان
ایرانی
پیش از خود
، تاجی
بسیار
باشکوه و
گوهرآگین
به مانند
تاج انوشه
روان خسرو
یکم ساخته
بود و
هنگامی که
برتخت
زرین می
نشست آن
را برسر
می نهاد.
مردآویز
دستور
ساخت
آتشکده ای
بزرگ را
صادر کرد
که در زمان
حیاتش
ساخته شد .
اما گویا
این بنای
سترگ چون
در زمینی
با خاک نا
مناسب پی
ریزی شد ،
اکنون
اثری از آن
باقی نیست .
به گواهی
تاریخ
نگاران ،
مردآویز
به فرهنگ ،
آداب ،
آیین ها و
جشن های
ایرانی
توجه ویژه
ای داشت و
در
برگزاری
جشن های
ملی به
ویژه
نوروز ،
سده و
مهرگان
عزم و
اراده ای
والا از
خود نشان
داد.
به
فرمان
مردآویز
به عنوان
چهره
درخشان
تاریخ
نهضت های
ملی
بیداری
ایرانیان
که اندیشه
ای جز
دستیابی
به
استقلال
ملی و
انقراض
خلافت
عباسی
نداشت ،
باشکوه
ترین جشن
سده ثبت
شده در
تاریخ
ایران در
کرانه های
زیبای
زنده رود
در سپاهان
برگزار شد.
مردآویز
در بهمن
ماه سال 281
خورشیدی
در سپاهان
، دستور
داد تا با
هدف زنده
کردن آیین
های کهن
ایرانی ،
جشن سده در
دو سوی
زاینده
رود ، آن
چنان که
شایسته
نام کشور
کهنی
همچون
ایران
است،
برگزار
شود. برای
برگزاری
جشن،
بزرگان ،
بازرگانان
،
امیرزادگان
،
کشاورزان
و مردمی که
توانایی
داشتند در
فراهم
آوردن
هیمه و خار
و مواد
سوختنی و
نفت
اندازی و
آتش
افروزی و
آتش بازی و
تهیه
خوراک های
گوناگون و
می ناب
ایرانی
مشارکت
داشتند و
به فراخور
چندین بار
هیزم گرد
آورند.
از
دامنه کوه
بزرگی که
مشرف بر
دشت
سپاهان
است تا
فراز آن را
از هیمه و
خار
پوشاندند
چنان که
چون بر آن
هیمه آتش
افکنند
همه کوه به
یک باره
غرق در نور
و شادی شود .
در
گرداگرد
شهر نیز تا
آن جا که
مقدور بود
« گز
» توده
ساختند و
تنه های
بزرگ نخل
های
خشکیده را
از میان
تهی ساخته
و میان آن
را از نفت
و قیر پر
کرده و با
میله های
آهنی به هم
پیوند
کردند.
برفراز
این تنه
های نخل ،
شمع هایی
چون ستون
قراردادند
که فتیله
هایی به
ضخامت شمع
های بزرگ
داشت . در
سراسر دشت
زاینده
رود و
اطراف
سپاهان ،
بلندی ،
تپه ، کوه
و تل خاکی
باقی نبود
که از پشته
های خار و
هیمه گز و
تنه نخل
های پرشده
از نفت و
قیر ،
پوشانده
نباشد.
بادبادک
هایی به
شکل پرنده
های مختلف
ساختند و
هوا کردند
که به
دنبال خود
فانوس یا
شمع های
فروزان را
به بالا می
بردند و
در آسمان
می
درخشیدند .
جا
به جا در
فواصل
معین ،
نشست گاه و
ایستگاه
های شادی
برپا کرده
بودند تا
مردمان و
بزرگان
بنشینند و
به شادی
بپردازند.
نشست گاه
مردآویز
جای وسیع و
مسطحی بود
که به خانه
اش راه
داشت و با
شمع های
بزرگ
آمیخته به
مواد خوش
بو کننده
تزیین شده
بود. خوراک
های
فراوان
ایرانی و
می ناب
شیراز بر
سر سفره
سده
مردآویز
نهاده شده
بود و
البته
مشابه این
نوع خوان
ها در
سراسر
منطقه
برای
همگان
برپا بود.
چون
خورشید
درحال
فرونشستن
بود ، نوای
شاد
موسیقی
اصیل
ایرانی
همراه با
آوازهای
دلکش و رقص
های زیبای
گروهی
رقصنده
های خوش
اندام و
خوش سیما و
خوش پوش
مرد و زن و
نوشانوش
همه مردم ،
دشت
زاینده
رود و
اطراف
سپاهان را
فرا گرفته
بود . برای
بچه ها به
عنوان
شادباش ،
بازیچه
هایی
ازجمله
برق و
شمشیرهای
چوبی و
صورتک های
خنده دار و
شادی
آفرین به
صورت هدیه
فراهم شده
و به
فراوانی
عرضه می شد.
در
هنگام
آغاز جشن
در یک لحظه
معین به
صورت هم
زمان همه
خرمن ها و
پشته ها در
میان نغمه
های شاد و
هلهله
مردم به
یکباره
برافروخته
شد و
فروزه های
آتش تا
چندین
فرسنگ
دورتر
دیده می شد .
تیراندازان
چیره دست
نیز
تیرهای
فروزان را
در آسمان
تیره شب
رها می
ساختند و
آسمان را
روشن می
ساخنتد.
شاعران
در ضمن
مراسم جشن
،
سرودهایی
را که در
اهمیت جشن
سده و
شادباش به
شاه و
مردم
ساخته
بودند ، می
خواندند و
جایزه
دریافت می
کردند. در
این شب همه
مردم
وظیفه خود
می
دانستند
که در این
جشن ملی
شرکت کنند
و با هدیه
نذر و نیاز
در
برگزاری
جشن
همراهی
کنند .
درهنگام
برگزاری
جشن سده ،
احساسات و
عواطف
میهنی به
اوج خود
رسید و
دستگاه
خلافت را
به بیم و
ترس و چاره
اندیشی
واداشت.
در حقیقت
شکوه و
عظمت جشن
سده ای که
مردآویز
برپا کرد
چنان
چشمان
دشمنان
ایران را
خیره کرد
که
سرانجام
نتوانستند
تاب
بیاورند و
برآن شدند
تا توطئه
قتل او را
عملی
سازند.
اگرچه
کارگزاران
همه تلاش
خود را
برای هرچه
باشکوه
برگزارکردن
این جشن به
کار بردند
و به گواهی
تاریخ
نگاران تا
حد بسیاری
هم در این
کار موفق
شدند با
این همه
مردآویز ،
تدارکات
جشن را
چندان
شایسته
نام ایران
ندانست و
بر این
باور بود
که در
برگزاری
شکوهمندانه
این جشن
کوتاهی
شده است . از
این روی
غلامان
ترک خود را
مستحق
مجازاتی
سخت دانست
، اما به
سفارش
وزیرش از
این کار
درگذشت.
اما چنان
که گفتیم
خلیفه
عباسی که
از شنیدن
گزارش های
مربوط به
برگزاری
جشن
باشکوه
سده در
ایران ،
لرزه بر
اندامش
افتاده
بود ، به
سرعت دست
به کار شد و
سی تن از
ستیزه
جویان غیر
ایرانی
خود را با
دادن زر ،
خرید و از
آنان
خواست تا
خون
مردآویز
را بریزند.
مردآویز
هیچ گاه
شمشیر
خویش را از
خود دور
نمی کرد ،
حتا
هنگامی که
به گرمابه
می رفت ،
پیشاپیش
شمشیر خود
را درمیان
لوازم
گرمابه اش
بازبینی
می کرد. پس
ازبرگزاری
جشن سده ،
مردآویز
به گرمابه
رفت ولی
ناگهان
هیاهویی
را شنید و
شتابان به
سوی
جایگاه تن
پوش های
خود شتافت
و به
جستجوی
شمشیر
برآمد. اما
هنگامی که
شمشیر خود
را از نیام
برکشید ،
دریافت که
غلامان
ترک که از
مجازات
سخت،
بیمناک
بودند ،
تیغه
شمشیر را
با یک تیغه
چوبی عوض
کرده اند.
در این
هنگام
مهاجمان
در حالی که
چند تن
ازغلامان
ترک آن ها
را همراهی
می کردند
به گرمابه
هجوم
بردند. در
این هنگام
مردآویز
بی جنگ
افزار ،
تاس مسی
گرمابه را
سپر خود
کرد و
دلاورانه
با چند تن
از آنان
درآویخت و
به خاکشان
افکند . ولی
سرانجام
در نبردی
نا برابر
از پای
درآمد و
جان خود را
در راه
پایداری
آیین های
نیاکان و
استقلال
ایران
پیشکش
نمود . در آن
زمان دو تن
از خیانت
کاران
دستگیر
شدند و
دیگران به
بغداد
گریختند و
دستمزد
خود را از
خلیفه
عباسی
گرفتند . به
این
ترتیب در
توطئه ای
که در
بغداد و
مرکزاستعمار
و استثمار
آن دوره و
به دست
خلیفه خون
ریز طراحی
شد. این
سردار نام
آور ایران
پس از هفت
سال حکومت
در روز 13
بهمن ماه 281
خورشیدی
در راه کسب
استقلال
ایران به
شهادت
رسید . جسد
مردآویز
را یارانش
به شهر ری
بردند و
به خاک
سپردند .
درآن
زمان
ایرانیان
میهن پرست
و به ویژه
دیلمی های
دلیر و
وفادار که
با اندیشه
ها و
برنامه
های
مردآویز
همراه
بودند و
او را در
همه حال
یاری می
نمودند ،
ازچهار
فرسنگی ری
با پای
برهنه
اطراف
تابوت او
حرکت می
کردند و طی
مراسمی
باشکوه او
را به خاک
سپردند و
پس از او
نیزضمن
وفاداری
به آرمان
های
مردآویز ،
فرمان
بردار و
یار
وفاداری
برای
برادرش
وشمگیر
بودند که
بعد از او
به حکومت
رسید .
مردآویز
یک اصلاح
گرای
فرهنگی
بود که جان
خود را نیز
در راه
اصلاحات
بنیادین
فرهنگی در
ایران از
دست داد و
چه بسا اگر
او زود
هنگام
دیده فرو
نمی بست می
توانست در
طول زندگی
اش بسیاری
از آرمان
هایش را
برای
برگرداندن
شکوه و
عظمت
دیرین به
سرزمین
کهن سال
ایران
عملی سازد .
پیام
جاودانه
جشن ملی
سده در 10
بهمن ماه :
آتشِ
جشن سَده ،
آتش مهر
وطن است
سپاس
و ستایش
ز مزدای
پاک
که
آتش ز
نورش شده
تابناک
چنین
رفته از
پیشدادان
سخن
که
هوشنگ آن
پادشاه
کهن
ز
کوهی به
یاری
یاران
گذشت
چو
ناگه بر آن
کوه ماری
خزید
بر
آن شد به
سنگش کند
ناپدید
بزد
سنگ ،
اما بشد
آن سیه
گریزان
و پنهان
شد از هر
نگه
به
ناگه ز
آن آتشی
برجهید
چو
نور از دل
سنگ آمد
برون
شگفت
آمد از
سنگ
خارا
فزون
ز
این
داستان
ایزدان
پاس داشت
ز
شادی آن
آتشی
برفراشت
به
گردش
نشستند
شاه و
سپاه
گشاده
رخ و
شادمان
تا پگاه
چو
آهن به
گرمای
آتش
نواخت
ز
آهن بسی
نیک افزار
ساخت
فزون
شد به
دستور او
کشت و
کار
به
خیش آهن
و تیشه
در کشت
زار
ز
آن نامور
کشور
آباد گشت
زمین
سبز و
گیتی پر
از داد
گشت
«
ز هوشنگ
ماند این
سده
یادگار »
که
بادا به
گیتی رهش
پایدار
سده
را چنین
نیک
بنیان
نهاد
روانش
خوش و خرم
و شاد
باد
در
زندگی
ایرانیان
و در آیین
های
ایرانی ،
از دیر باز
تا کنون
نماد ها
جایگاهی
ویژه
داشته و
دارند .
چنان که در
آیین
جهانی مهر
و آیین
زرتشت با
نماد های
گوناگونی
همچون شیر
، خورشید ،
فروهر ، گل
نیلوفر ،
کمان ، آتش
، بَرسَم ،
آتشدان ،
سبزه ، آب ،
آیینه ،
نور و
روشنایی
،رنگ های
روشن ( به
ویژه سفید
و سرخ و سبز
و ارغوانی )
و .... بسیار
رو به رو
می شویم . بی
گمان هریک
از این
نمادهای
زیبا و
همیشه در
دسترس ،
پیام های
مینویی
ژرف و
نیکویی
برای
پیروان
این آیین
ها داشته و
دارند و آن
ها را به
شاهراه
راستی و
درستی و
نیکویی ره
می نماید..
آتش
، نماد
مینویی
اهورا
مزدا یا
نماد
راستی :
در
آیین مهر
و در پی آن
آیین
جهانی
زرتشت ،
آتش یکی از
آن
نمادهای
راهگشاست .
در گات ها (
سرودهای
زرتشت ) آتش
نماد
راستی و
فروغ
اهورایی
است ؛ از
این روی از
آن با
فرنام « آذر
اهورایی »
یا « آذر
راستی » نام
برده می
شود .
در
یسنا ، هات
31 ، بند 3 ،
زرتشت از
خداوند
جان و خرد
خواهان
است که با
نور حقیقت
یا آتش
اهورایی
خویش ،
اندیشه او
را آگاه و
روشن سازد
تا بتواند
با اندیشه
ای روشن
مردمان را
نیز آگاه
سازد :
«
ای مزدا ،
من را آگاه
کن از آن چه
به هر دو
گروه
مردمان (
پارسایان
و گمراهان )
خواهی
بخشید و از
آن بهروزی
که به
دستیاری
اشا و آتش
مینوی خود
نوید دادی
و از آن
پیامی که
برای
فرزانگان
داری ، تا
من همه
مردمان را
به گرویدن
به تو فرا
خوانم. »
زرتشت
همچنین در
گات ها ،
یسنا ، هات
34 ، بند 4 ،
دوباره از
آتش مینوی
و اشا یاد
می کند و از
اهورا
خواستار
است که در
پرتو اشا (
راستی ) ،
آتش
نیرومند و
جاودانه
اهورایی ،
او را یاری
رساند و از
آزار
دشمنان
آگاه سازد :
«
ای مزدا
اهورا ، در
پرتو اشا ،
آذر
نیرومند
تو را
خواهانیم
که
جاودانه و
تواناست و
دوستان را
پیوسته و
آشکارا
یاری می
رساند و
آزار و
گناه
دشمنان را
در چشم بر
هم زدنی
نمایان می
سازد . »
اشو
زرتشت
همچنین در
گات ها ،
یسنا ، هات
43 ، بند 4
یادآور می
شود که در
پرتو آذر
مینوی
اهورا
مزدا از
نیروی منش
نیک بهره
مند شده
است :
«
ای مزدا ،
تو را
توانا و
پاک
شناختم . آن
گاه
دانستم که
در پرتو
توانایی
تو ،
آرزوهای
ما
برآورده
خواهد شد .
آن گاه که
دریافتم
که راستان
و دروغ
گویان را
جداگانه
پاداش و
پاد افره
خواهی
بخشید . آن
گاه پی
بردم که در
پرتو
گرمای
آذرِ تو ،
که
نیرومندی
اش از
اشاست ،
نیروی منش
نیک به من
روی خواهد
آورد. »
نگاهی
ژرف به
پیام
زندگی ساز
اشو زرتشت
نمایان می
سازد که از
دیدگاه او
آتش
اهورایی
سرچشمه
منش
نیکوست و
آن دم که
پرتو های
این آذر
مینوی ،
اندیشه و
روان
یاران
اهورا را
روشن می
سازد ،
آنان می
توانند با
بهره گیری
درست از
منش نیک
خویش و
اندیشه
وری ،
بهترین
راه را که
همانا راه
راستی است
در زندگی
برگزینند.
در
آیین
زرتشت ،
آذر
اهورایی
نماد
مینوی
راستی ،
زندگی ،
مهرورزی
، اندیشه
وری ، روشن
اندیشی ،
کار و کوشش
، پویایی
و گرمای
زندگی ،
دانایی ،
آزاد
اندیشی ،
شادمانی
روان ،
تندرستی
و همه
فروزه های
نیکوست و
در برابر
این فروزه
ها ، تیرگی
و سیاهی و
پلیدی ،
سیاه
اندیشی و
نادانی و
گمراهی ،
اندوه و
سستی و
دشمنی ،
ستم پیشگی
و نازندگی
و ناراستی
قرار می
گیرند.
آتش
، این
نماد کهن
ولی پر
مایه را با
پیام ژرفی
که در خود
نهفته
دارد می
توان در
بسیاری از
استوره
های
ایرانی
یافت .در
استوره
هوشنگ شاه
پیشدادی ،
آن جا که
سنگی برمی
دارد تا بر
مار سیاهی
بزند ، مار
می گریزد .
اما از
برخورد
سنگ با
سنگی دیگر
، آتش
پدیدار
می شود .
در
این
استوره می
بینیم که
مار نماد
تیره روزی
و گمراهی و
تباهی و
تیره
اندیشی
نوع بشر
است . اما
هوشنگ
پیشدادی
که در
ساختار
این
استوره به
مثابه
نمادی از
ملت ایران
است به
مبارزه با
این پلیدی
ها بر می
خیزد و
آتشی بر پا
می دارد که
نماد دانش
و خردورزی
و شادی و
مهرورزی و
پویایی و
گرمای
زندگی است .
این
استوره هم
مانند همه
استوره ها
ار یک هسته
تاریخی و
حقیقی و یا
عینی و یک
پوسته
داستانی و
نمادین و
رمزی
برخوردار
است .استوره
کشف آتش به
دست هوشنگ
پیشدادی
بیان گر
آغاز عصر
نوینِ
آبادانی
در زندگی
ایرانیان
است.
دورانی که
در بسیاری
از جلوه
های زندگی
مردم
دگرگونی
هایی نیکو
ایجاد می
شود . در این
استوره
کهن ،کشف
آتش نماد
دست یابی
ایرانیان
به صورت
های نوینی
از انرژی و
دگرش در
زندگی
آنان و
گسترش
کشاورزی و
صنعت ( به
صورت نسبی )
است .
همچنین
کشف آتش
نماد
دگرشِ
اندیشه ،
روشن
اندیشی ،
دانش
افزایی و
گشوده شدن
افق های
تازه ای
برای
زندگی
بهتر در
پیش روی
همه
ایرانیان
و جهانیان
است . چنان
که در
شاهنامه
می خوانیم :
ز
هوشنگ
ماند این
سده
یادگار
بسی باد
چون او دگر
شهریار
کز
آباد
کردن
جهان شاد
کرد
جهانی به
نیکی از
او یاد
کرد
باز
تاب این
دیدگاه و
پیوند آن
با مفهوم «
مهرِ میهن »
را در
اوستای
متاخر به
ویژه در «
آتش بهرام
نیایش » در
کتاب «
خرده
اوستا » نیز
به خوبی
می توان
بازیافت :
«
درود به تو
ای آذر
اهورا
مزدا ! ای
برترین
فروزه نیک
و ستودنی
اهورامزدا
[.......] فروزان
باش در این
خانه تا
دیر زمان ،
تا
رستاخیز
توانا و
نیک [ .....] زود
من را
گشایش
ببخش [....] زود
من را
زندگی
دراز ،
دانایی ،
اشَونی ،
زبان شیوا
، روان
هوشیار و
پس آن گاه
، خرد
فراوان
فراگیر
نابود
نشدنی ،
ببخش .[.......] پس
آن گاه من
را دلیری ،
همیشه بر
پای
ایستاده ،
فرزندانی
رسا و
کاردان ،
دین گستر ،
کشور [ پرور
] ، انجمن
آرا ، باهم
بالنده ،
نیک اندیش
، از تنگنا
رهاننده ،
ببخشای که
خانمان و
روستا و
شهر و کشور
و سر
افرازی
های میهن
من را
فزونی
بخشند [......] »
البته
لازم به
یاد آوری
است که
برخی از
پژوهشگران
به ریشه
دار بودن
استوره
کشف آتش به
دست هوشنگ
، به دیده
تردید می
نگرند .
چنان که
دکتر غیاث
آبادی در
این مورد
می نویسد :
« داستان
كشف آتش در
زمان
هوشنگ ،
هيچ گاه
باور
ايرانيان
نبوده و
از ساختههاي
جديدتر
است. اين
فرضيه
امروزه
مورد توجه
بيشتر
شاهنامه شناسان
قرار
گرفته و
از جمله در
نسخههاي
تصحيح شده
آقايان
استاد
جلال
خالقي
مطلق و
مصطفا
جيحوني ،
داستان
كشف آتش به
دلايل
بسياري
در
زمره بيتهاي
افزوده
شده و
الحاقي
شاهنامه
آورده شده
است. از
سويي از
اين
داستان در
هيچ يك از
متون
تاريخيِ
مقدم بر
شاهنامه و
گاه متاخر
بر آن ياد
نشده است و
همچنين ميدانيم
كه كشف آتش
بسيار كهنتر
از عصر
هوشنگ است
كه با توجه
به اشارههاي
شاهنامه
در باره
چگونگي و
دستاوردهاي
زندگي
انسان در
آن دوره (ساخت
ابـزار
ريـزسنـگي
، يكجانشيني
، آغاز كشت
و زرع و
اهلي كردن
برخي
حيوانـات)،
ميبايســت
با دورهاي
منطــبق
باشــد كه
در
باســتانشــناسي
به نــام <
ميــانسنگي/
مزوليت
>
(
حدود 15000 تا 10000
سال پيش )
خوانده ميشود
و از سـوي
ديگر ايـن
بيتها در
برخي
نســخههاي
متـقدم
شـاهنامه
و
از
جمله كهنترين
آن (دستنويس
فلورانس )
وجود
ندارد.
»
گفته
شد که در
فرهنگ
ایرانی
متاثر از
گات ها ،
آتش
نمادی از
فروزگان
اهورایی
است و بی
گمان یکی
از این
فروزه ها
مهرورزی
و عشق است.
دکتر رضا
مرادی
غیاث
آبادی در
این مورد
می نویسد : « عشق
در
باورهاي
ايراني از
چنان
اهميتي
برخوردار
است كه در
ادبيات
فارسي
بيشتر از
هر مفهوم
ديگر به آن
پرداخته
شده است.
براي
دانستن
جايگاه «آتش»
در
باورهاي
ايراني
همين بس كه
بزرگترين
عشقها را
عشق آتشين
ناميدهاند
و نياكان
ما براي
پيمان
بستن و
سوگند، در
كنار
اخگرهاي
فروزان آن
، دستان
يكديگر را
بر ميگرفتهاند»
. شاید با
این نگاه
عاشقانه
است که
ازرقی
هروی نیز
آن جا که
از مهر
دلدار سخن
به میان
می آورد ،
آن را به
آتش
فروزان و
گرمی بخش
سده
همانند می
کند:
ای
عشق تو در
دل من آتش
زده ای
مردی
نبود
ستیزه با
دلشده ای
پیوند
بین آتش
سده و مهر
میهن را در
ادبیات
معاصر نیز
به خوبی می
توان باز
خوانی کرد .
چنان که
سراینده
شیرین سخن «
توران
شهریاری »
نیز اوج و
نشیبِ آتش
ورجاوند
را نمادی
از فراز و
فرود
تاریخ
ایران می
داند و یاد
آور می شود
که آتش جشن
سده ،
داستان
گوی
روزگاران
شیرین و
تلخی است
که بر
ایران
گذشته است.
در
چکامه دل
انگیز او
آتش
فروزنده
زبان می
گشاید و از
دلاوری
های رستم ،
تلاش های
هوشنگ و
دوران جم
تا تازش
تازیان
دون ،
رازهای
ناگفته ای
را باز گو
می کند .
توران
شهریاری
آتش جشن
سده را
نماد عشق
پاک به وجب
وجب خاک
پاک و
اهورایی
ایران می
داند و هم
میهنان
خود را فرا
می خواند
تا آیین
های
نیاکان و
جشن
دیرپای
سده را
پایدار
دارند تا
ایران و
ایرانی
پایدار
بماند :
این آتش
گرم و
روشن و
پاک
وین بال
گشوده
سوی افلاک
گه اوج
گرفت وگاه
بنشست
بنشست ولی
نرفت از
دست
رنجور شد و
دوباره
جان یافت
افتاده
شد و ز نو
توان
یافت
هشدار ،
اگر
زبان
گشاید
بس راز
نهفته
را
نماید
گوید به
تو از
خدیو
هوشنگ
از مهد
جم و
کشاکش و
جنگ
از بازی
اشکبوس
و خاقان
از رستم
و سرگذشت
ایران
ز
اسکندر و
تازیان و
چنگیز
از دشمن
دون و خصم
خون ریز
گویدبه تو
هروجب از
این خاک
از پرتو عشق
شد چنین
پاک
از
خونِ
دلِ
دلاورانش
سرخ است
شفق در
آسمانش
فریاد
برآورَد
که ایران
هرگز
نشود
خراب و
ویران
این ملک ز
بس که زیرو
بم دید
چون
آهن
آبدیده
گردید
گر جشن
سده هنوز
بر پاست
زنهار
زِ
پایمردیِ
ماست
این
شعله
دیر پا
نمیرد
خاکسترِ
مرگ ، کی
پذیرد؟
ایرانیِ
پاک زاد
،
زنهار!
این
آتشِ گرم
را
نگهدار !
در
پیوست با
همین نکاه
دل انگیز ،
سراینده
دل شیفته
آیین
اهورایی ،
شادروان عبدالحسین
سپنتا
نیز با
هوشمندی
بی مانندی
یاد آوری
می کند که
غرض از
آتش در
این جشن
صرفاً آتش
و چوب مادی
نیست . او
آتش سده
را نمادی
از « پرتو
ایزدی » و «
مهر میهن »
دانسته و
شعله های
روشنی بخش
آن را
روشن گر
زوایای
تاریک
تاریخ
ایران و
داستان
گوی
شکوهمندی
این
سرزمین و
آموزگار
درس « ملیت »
می داند :
شراری
که
ایران از
آن روشن
است
همان
روشنی بخش
جان و تن
است
به
تو گوید
این آتش
دل فروز
بسی
داستان ها
به صد ساز و
سوز
ز
هر شعله
، آتش زبان
آورد
ز
پیشینیان
داستان
آورد
نیاکانمان
از
زمانِ
دراز
سوی آن
نهادند
روی
نیاز
از
آن گرمی و
مهر
خواهان
شدند
همازور
در مهر
ایران
شدند
در
اینجا غرض
آتش و چوب
نیست
ز آتش
غرض پرتو
ایزدی ست
زبانه
کشد چون که
سرخ و
سپید
از این
شعله ،
تاریخ
گردد
پدید
گرامی
نماید
مرا
این
شرر
که دارم
ز
تاریخِ
ایران
خبر
به
هرجا که
این آتش
افروخته
مرا درس
«
ملیت »
آموخته
کاظم
رجوی ( ایزد
)
نیز
مهرورزی
دیگر است
که با آتش
جشن سده ،
دل پر مهرش
سرشار از
گرمای « مهر
دیار و یار
» می شود . او
دیر پایی
جشن سده را
همپای
نوروز و
مهرگان
به عنوان
نمادی از
پایندگی «
فرّ مردم
ایران » می
داند و
آرزو می
کند که تا
ایران
جاویدان
پایدار
است این
آیین های
دل انگیز
و غرور
آفرین نیز
زنده
بمانند :
جشن
سده که
روز
بزرگی ست
نامدار
افزون تر
از دو چهل
سده ،
مانده ست
پایدار
این
جشن بس
بزرگ چو
نوروز و
مهرگان
مانده ز
«
فرّ مردم
ایران »
به
یادگار
جشن
سده به
مردم
ایران
خجسته
باد
چندین
هزار
سال
دگر
باد
پایدار !
جشن
سده ست در
دل ( ایزد )
شبانه روز
کاتش به
جان وی
زده
مهر
دیار و
یار
فرزند
برومند
ایران ،
شاعر ملی ،
استاد ادیب
برومند
نیز در
چکامه ای
دلنشین
برپایی
جشن سده را
یاد آور
ایران
شکوهمند و
فروزاننده
آتش مهر
میهن در دل
های
ایرانیان
می داند :
از
آن رو آتش
افشانیم
در دشت
که از
اندیشه
روشن
نشانی ست
مبارک
باد این
جشن
کیان زاد
بر آن کو در
تنش خون
کیانی ست
سده
، یاد
آورِ ایرانِ
بشکوه
گران فر
چون درفش
کاویانی
ست
سده
یاد آور
عهدی که
ایران
چو مهرش در
جهان پرتو
فشانی ست
به
یاد آور
زمانی را
که این رسم
فروزان
فر چو
رسم
پهلوانی
ست
سزد
گر دل فرا
گیریم از
اندوه
در آن
جشنی کز
آنِ
کامرانی
ست
سزد
گر بهر
آزادی
بکوشیم
ز جان و دل
که
تاییدش
جهانی ست
جهان
تا هست ایران
زنده
بادا
که جان
دادن به
راهش
رایگانی
ست
سراینده
معاصر
دیگر ، مهربان
خانی نرسی
آبادی
نیز آتش را
« مظهر نور
خدا » می
داند و او
نیز چون
دیگران
برافروختن
آتش جشن
سده را
نمادی از
برافروختن
آتش مهر
میهن در
قلب
ایرانیان
راستین بر
می شمرد:
آن
آتشی که «
مظهر نور
خدا »
بود
گر بر
فروخت ملت
ایران
بجا بود
آن
ملتی که
زنده سده
را نگاه
داشت
قلبش به مهر
میهن خود
آشنا بود
پاینده
است جشن
سده در
میان ما
تا در
زمانه
نام و
نشانی ز ما
بود
دکترمحمد
دبیر
سیاقی
نیز به رقص
شعله های
آتش جشن
سده نگاهی
عاشقانه
دارد.نگاهی
مهر آمیز ؛
مهری
پایدار و
جاودانه ؛
مهر وطن .
مهری که شب
تار را از
این مُلک و
میهن می
زداید و
جای جای
خاک پاک
این
سرزمین
اهورایی
را سرشار
از نور و
شادی می
کند:
آتش
جشن سده ،
آتش مهر
وطن است
کاندر این
ملک
نخواهد که
شب تار بود
در
چنین جشن
طرب ، آری
خورشید
دگر
گر بتابد
ز دلِ
خاکِ
سزاوار
بود
دارا
نور افروز
نیز از
لابه لای
واژه ها
نوری به دل
من و تو می
تاباند.او
ما را به
ستیز با شب
و
برافراشتن
این کهن
مشعل
اهورایی
فرا می
خواند:
مشعل
کهنه
فروزان
دارید
و
چنین مشعل
را
نگذارید ز
دست
گرچه
این مشعل
فرسوده
آتشگاهان
غرق
خاکستر
نسیان شده
است
و
فتاده ست ،
بپایش
سازید ....
و
جان سخن را
استاد
هاشم رضی
در «
گاهشماری
و جشن های
ایران
باستان »
چه زیبا
می نگارد :
«
.... و اینک
می نگریم
که زمانه
چون داوری
می کند . این
آتش سده ،
این آتش
عشق و محبت
، این
میراث
گران بها ،
این ملّیت
، این همه
زیبایی و
شکوه ،
نفسرد ،
نمُرَد
بلکه
تعصبات و
بیگانگی
ها مُرَد. »
و حبیب
اله
فرازمند
از فردا
می گوید . از
آغاز
سپیده دم
و پایان
شب . آن دم
که فروزه
های آتش
پاک
اهورایی
در گستره
این فلات
تا گردون
می رود :
و
به فردا
بنگر
شب
تمام است ،
تمام
صبح
می خندد
باز
و
در این
وسعت
مغرور
فلات
شعله تا گردون است.
سپندارمذ
روز از
اسفندماه
برابر با
پنجم
اسفند در
گاهشماری
ایرانی
گردیزی
در کتاب
زین الاخبار
نیز
درباره
ی واژه
ی «مردگیران»
اشاره
کرده است
که از
این جهت
این جشن
را
مردگیران
می گفتند
که زنان
به
اختیار
خویش و
با
آزادی،
شوی و
مرد
زندگی
خود را
برمی گزیدند. |
Dear Friends:
خبرگزاري فارس: رطوبت برخاسته از درياچهي پشت سد باعث نابودي سازههاي دشت پاسارگاد، خواهد شد.همچنين بر پايهي نظر كارشناسي با آبگيري سد سيوند دست كم هشتهزار اصله درخت 500 ساله و هزاران هكتار مرتع و زمين مرغوب كشاورزي نابود ميشوند. عكاس:افشين آريافر - 23/11/85
ايدون
باد !